وقتی یه آدم میــــــــگه
هیچ کس منو دوســــــــت نداره
منظورش از هیچ کــــس
یک نفــــــــر بیشتر نیست
همون یه نفری که برای اون همه کســــــــه…
مهربانِ من…
آهنگ حضورت در کنارم آنقدر لطیف و شاعرانه است…
که من را مدهوش میکند…
“تو” تنها کسی هستی که برای من ارزش فکر کردن را داری!!!
دفتري بود كه گاهي من و تو
مي نوشتيم در آن
از غم و شادي و روياهامان
از گلايه هايي كه ز دنيا داشتيم
من نوشتم از تو:
كه اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بي خواب نخواهد آمد
كه اگر دل به دلم بسپاري
و اگر همسفر من گردي
من تو را خواهم برد تا فراسوي خيال
تا بدانجا كه تو باشي و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتي از من:
من كه تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گريه كردم
با تو خنديدم و رفتم تا عشق
نازنيم اي يار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترين انسانم…
ولي افسوس
مدتي هست كه ديگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
حـالا کـه میـخـواهـی بـروی
لطفــا قـدمـهـایـتـــ را تنـدتـر بـردار
دلـم را فـرستــاده امـ دنبـالـِـ نخــود سیـــاه . . . !
.
.
.
نـمـی دانـمــ از کجــا نـخــودسیـــاه گیـر آورد!
پشتـِـ سـرتـــ افتـــاد بـه روی سنـگــ فـرشــ هـای پیـــاده رو
دلتنگي خيابان شلوغي است ، كه تو در ميانه اش ايستاده باشي.
ميبيني مي آيند !
ميبيني مي روند !
و تو همچنان ايستاده باشي !!!
برای تو که معنای باران را از ناودانها نمی پرسی
برای تو که پنجره را به خاطر دیدن خورشید دوست داری
و به یاس به خاطر اینکه بوی یار را دارد احترام می گذاری
هر گاه من نگاه تو را شعر می کنم
اگر کلمات همراه من نباشند دلم می پوسد...
اگر کلمات از من بگریزند و من را تنها بگذارند
از درون می گدازم
این حرف ها را که نمی شود از بلندگو جار زد
برایمان نیمکتی بیاورید
همین دور و برها بگذارید
خودتان هم بروید آن دورها لطفا
می خواهیم ساعتی روی این نیمکت زمزمه کنیم.
منتظر من نمانید !
اینهمه عکس بی گوشه دارم
خاطراتی خط خورده
دفتری در باد
و حسرت سادگی هایی دلچسب
پس منتظرم نمانید... کنار چند دل جا مانده
دلواپسی های کشدار دیرسالی
باریکه راه و سایه ای خلوت از باد
امانت غصه های من همین جاست...
می دانم که سرت شلوغ است
هر چقدر بخواهی منتظرت می مانم اینجا
روی همین پله ها!
اما زودتر بیا پایین خدا جان
این پایین همه با تو کار دارند!
روي بالشي كه از مرگ پرنده ها پر است
نمي توان خواب پرواز ديد.

گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 334
بازدید هفته : 376
بازدید ماه : 1656
بازدید کل : 100986
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1
Alternative content